آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

نیمی از من ، نیمی از تو

آرتین جوجوی خوردنیه خونه ی ما!

دندون دهم هم به سلامتی در اومد! اسیای پایین سمت چپ. خداروشکر   خوابِ نیم روزی!  موتور سواری!  یعنی عاشق موتور سواری هستی! همچین گاز میدی بیا به تماشا! ولی وقتی خودت میخوای بشینی نمیدونم چرا چپه! میشینی.قربونت برم من عاشق آب بازی هستی!و هر روز حموم میکنی. جوجه اردک مامانی دیگه! اینم بعد حموم که از لباس پوشیدن فرار کردی! موهای جلوتو خودم کوتاه کردم! میخوام موهای خوشگلتو کمی بلند کنم واسه همین آرایشگاه تا اطلاع ثانوی تعطیل! ...
7 خرداد 1392

آرتین..........پنبه!

دوستان عزیز و مهربونی که کامنت میذارین البته از روی دلسوزی! که چرا من گربه دارم و برای آرتین خطر داره! باید بگم من و همسرم دامپزشک هستیم و از همه نظر مطمئن هستیم که پنبه برای آرتین خطرناک که نیست هیچ! بلکه در تربیتش مفید هم هست! ممنونم به خاطر نگرانیهاتون ولی ارتین از همه بیشتر برای من و پدرش عزیزه و اگر میدونستم ذره ای برای بچم خطر داره هیچ وقت نمیذاشتم با هم همبازی بشن! اگه وقت کنم لینک مقاله های علمی که از تاثیر و مزایای حیوان خونگی در رشد و تربیت بچه سخن گفته رو اینجا میذارم تا همه بخونین.   http://uplod.ir/repsjowlba2i/New_-_M4H05487.avi.htm http://uplod.ir/tq3dszyurhdh/New_-_VIDEO0008.avi.htm ...
4 خرداد 1392

روز پدر

برای تو می نویسم فرزندم  آری همان مرد است... پای دلم لرزید... نتوانستم راهی شوم...آنروز که برای اولین بار دستان مرا در دست گرفت.آری همان مرد است که با آمدنش نور را به قلب من آورد و پای دلم نشست با صبوری... نگاهش می کنم با شوق... راه می رود و گوش دلم به صدای پای اوست و بند دلم گیر نگاهی که وقتی می گذرد از کنارم مرا درخود محو می کند... هنوز دست و پایش را گم می کند دلم...می لرزد وقتی چشمهایش کنجکاوانه احساس مرا زیر و رو می کند هنوز هم و همیشه... آیا هرگز کسی می توانسته اینگونه عاشق باشد؟ او انتخاب من است... زندگی من است... و نفسی که در جسم من روح زندگی را می دمد با آغوشی که امنیت محض است بی دروغ!و دستانی که معجزه می کند با هر ن...
3 خرداد 1392

روزهای قشنگ بهاری

این روزهای ما بیشتر تو پارک میگذره! دیدن بازی  و خنده و هیجان تو خیلی لذت بخشه من و بابا هم با تو میریم به دنیای کودکی و چقدررررررررر لحظه های شادی هست. بعدالظهر ها هم فلاسک چایی رو برمیداریم و سه تایی میریم پارک و تو بازی میکنی و ما هم در ارامش ( البته کمی ارامش :-))) ) چایی میخوریم. چقدر حال و هوای این روزهارو دوس دارم. بیشتر از همیشه خدارو حس میکنم. پسر نازنینم! خندیدن تو، عجیب خستگی از تنم بیرون میبره! وروجک من در پارک! رقصیدن در پارک!!!!!!!!!!!! هر سر سبزی و درختی میبینی داد میزنی آک آک ( یعنی پارک) آرتین و دختر خاله خوشگلش! ( عاشق همدیگه هستین و حتی الان ...
27 ارديبهشت 1392

14 ماهگی تمام! رویش 8 امین دندان

گل پسرم شیرین عسل مامان دندون 8 مبارک! عجب دندون بزرگی هم هست! الهی بمیرم که معلومه کلی اذیت شدی! آخه نسبت به دندونای دیگه ات خیلی بزرگه!آسیاب پایین سمت راست. الهی مامان دورت بگرده که اینقدر بزرگ و آقا شدی! اصلا یک چیزی میگم یک چیزی میشنوی! غیر از غذا نخوردنت و آویزون بودنت به من! هیچ اذیتی نداری. روزا خودت سرگرم فوضولی هستی و در عین حال اصلا اهل خرابکاری نیستی! اگه هم ناگهانی اتفاقی بیفته سریع مارو خبر میکنی و گریه میکنی! عاشق پنبه هستی و همش دنبالشی و اونم تورو خیلی دوس داره و جدیدا بازیهاتون خیلی قشنگ شده اول این ماه درگیر اسباب کشی به خونه خودمون بودیم و خیلی سخت گذشت! یعنی فقط وقتی تو میخوابیدی میتونستیم جمع و جور کنیم واسه ...
18 ارديبهشت 1392

لووووزت مبااااالک مااااااااااااااممممماااااااااان گلم

سلام مامانی جون مهربونم بابا گفت فردا روز مامانی جونه، من هم ازش خواستم تا از طرف من برات بنویسه مامان خوب و نازنینم، می دونم که از وقتی اومدم پیشتون خیلی اذیتت کردم و نذاشتم شبا خوب بخوابی. همش باید پیش من می بودی و وقتی برای خودت نداشتی. شبایی که مریض بودم تا صبح بیدار بودی و از من مواظبت می کردی. خلاصه که خیلی برای من زحمت کشیدی. از همه قشنگ تر این وبلاگ دوست داشتنی رو برای من درست کردی تا برای همیشه خاطره هام رو داشته باشم. مامان خوبم مامان مهربون و صبورم خیلی خیلی خیلی دوستت دارم و عااااااااااشقتم بووووووووووووس من از بودن پیش تو خیلی لذت می برم. وقتی منو بغل میکنی همه چی آروم میشه. لووووزت مبااااالک ماااااااااااااامممم...
10 ارديبهشت 1392

من و ببخش

فرشته نازنینم یکی یکدونه ام همه ی همه ی زندگی ام من و ببخش اگه گاهی از غر زدنای زیادت ناراحت و عصبی میشم! الهی بمیرم برای درد کشیدنت. الهی بمیرم که یک هفته اس درد داری و فقط میدونم درد دندونه و بس! نمیدونم این دندون کی میخواد بیاد بیرون! حتی نمیذاری به دهنت دست بزنم! دیشب تا خود صبح ناله کردی ...اشک ریختی ... و من دیگه آخرش کم آوردم و غرمیزدم و اعتراف میکنم به حال خودم گریه کردم! چقدر من بی طاقتم! چقدر من از خودم بدم میاد پسرم... من ... دلم میخواد بمیرم ... من لیاقت مادر بودنو ندارم! من صبری و که یک مادر باید داشته باشه ندارم!  منی که اینقدر عاشقتم... بدون تو مطمئنم حتی یک ثانیه نمیتونم نفس بکشم! من! چجوری صبح داشتم میگفتم غ...
28 فروردين 1392

خاله کیانایِ مهربون

کیانای عزیزم ممنون به خاطر عکسای خوشگلی که برام فرستادی واقعا ذوق زده شدم وقتی دیدمشون. دلم میخواست همه عکسارو بذارم اینجا ولی اینقدر زیادن که بعضی هاشون و میذارم. یکی از یکی دیگه خوشگلتر!  کلی هم تقویم خوشگل ،که این یکی رو چاپ کردیم! فدای مهربونیت بشم . آرتین خیلی خیلی دوستت داره.     ...
16 فروردين 1392

سفر به یزد

سلام قند عسل مامان تعطیلات عید نوروز هم تموم شد. چقدددر عید امسال ، عید خوبی بود هم برای من و هم برای تو هفته اول که نامزدی خاله فریبا بود .( امیدوارم خوشبخت بشه ) هفته دوم هم با خاله افروز و برلیان و عمو پیروز رفتیم یزد. مسافرت خیلی خیلی خیلی خوبی بود و تو حسابی لذت بردی. غیر روزهای آخر که کمی خسته شده بودی بقیه روزها خیلی عالی بودی و اذیت نکردی. هوا حسابی گرم بود و تو این چند روز سفر از لباس گرم پوشیدن راحت شده بودی. خلاصه که سفر به یاد موندنی شد خصوصا که برلیان هم باهات بود و تو خیلی دوسش داشتی و همش میخواستی باهاش بازی کنی. آرتین در باغ گلشن طبس ( فوق العادههههههههه بود) تو هتل محل اقامتمون فرهاد آئیش هم ب...
16 فروردين 1392

...

آرتینم گلِ من عمرِ من نفسِ من گاهی عجیب عاشقت میشم... مثل همین لحظه! این لحظه ها روز به روز بیشتر میشه و من غرق لذتم     لذت با تو بودن    
5 فروردين 1392