آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه سن داره

نیمی از من ، نیمی از تو

22 ماهگی

سلام پسر نازم 22 ماه هم تمام شد و دیگه کم کم داریم به دو سالگیت نزذیک میشیم این روزا همه چی ارومه و تو خیلی خیلی بزرگ شدی. روز به روز تغییراتت بیشتر میشه و هر روز کلمات بیشتری و میگی و من غرق لذت میشم. از وقتی از شیر گرفتمت خودم و خودت خیلی خیلی ارومتر و بهتر شدیم. شبا خوب میخوابیم و صبح ها با انرژی زیاد از خواب پا میشیم . هنوزم باورم نمیشه که پروژه از شیر گرفتن تو اینقدر راحت تموم شد و تو چقدر صبوری کردی. این روزا خیلی مستقلتر شذی و با خودت سرگرم میشی و من و بابا میتونیم راحت به کارامون برسیم. هوا اینجا خیلی سرد شده و بیرون رفتن و پارک رفتن تعطیل شده  فقط اخر هفته های میریم خانه بازی و تو کلی بازی میکنی. دایره لغاتت اینقدر ...
19 دی 1392

دلتنگی

امشب چقدر دلتنگتم مادر.... دلم یک بار فقط یک  بار، شیر خوردنتو نگاهتو و صدای ملچ مولوچتو میخواد... حیف که دیگه تکرارنمیشه و اینه که الان قلبمو به درد میاره پسرم این روزا حس میکنم چقدر بزرگ شدی  ... خیلی دوستت دارم ...
14 آذر 1392

پسر صبورمممم

امروز روز چهارمی است که دیگه شیر نخوردی کوچولوی من... و چقدر صبور بودی. باورم نمیشه که دیگه تموم شد . برای من سخت تر از تو بود. شب اول  خیلی شب بدی بود، برای تو نه ، ولی برای من خیلی خیلی سخت بود. حتی نمیتونستم درست نفس بکشم و در کمال تعجب و ناباوری دیدم تو خوابیدی .  خوشحالم که اذیت نشی و مطمءنم خدا صدامو شنید. کلی نذر و نیاز کرده بودم  که راحت کنار  بیای . احساس میکنم یک بار سنگین از رو دوشم برداشته شده هر چند  خیلی دلتنگم ولی اینم یک مرحله از مراحل زندگیته کوچولوی نازم و امیدوارم تک تک مراحل  زندگیتو همینجوری با موفقیت طی کنی پسر صبور نازم این عکس روز اول از شیر گرفتنت بود هنوز هم که هنوزه نگاش میکنم قلبم...
9 آذر 1392

الهی به امید تو ...

پسرم  نمیدونم  میتونم  یا نه... ولی امشب شب آخریه که شیره جونمو با تمام وجود بهت میدم... حلالت... این 1 سال و 8 ماه و 20 روز شیر خوردنت حلال.  ممنونم که با تو زیباترین حس دنیا رو تجربه کردم بغض  نمیذاره بنویسم... دلم از الان تنگ شده ... برای تمام لحظاتی ناب و قشنگی که  با هم داشتیم ، فقط من و تو ... برای تمام نگاهای معناداری که بینمون رد و بدل میشد... کاش امشب تموم نمیشد. خدایا کمکم کن... کمکم کن پسرکم  اذیت نشه الهی        به امید           تو
6 آذر 1392

20 ماهگی

20ماه هم تمام شد و تو الان 20 ماه   9 روز داری زمان داره تند تند میگذره و به دو سالگیت نزدیک میشیم و   من ... دلم میخواد زمان بایسته آرتینم ... گلم ...  نمیدونی این روزا  چه حالی دارم. دو ماهه تلخک از داروخونه گرفتم ولی جراءت نگاه کردن بهشو ندارم چه برسه به استفاده وقتی فکر میکنم نهاااااایت 3 ماهه دیگه باید شیر بخوری قلبم درد میگیره... آخه مامان جون  من چه کنم؟ من به نگاهای تو ... به آعوش کشیدن تو ... به صدای شیر خوردن   نفس کشیدن تو ... به آرامشی که بهم میدی عادت کردم . یعنی من میتونم فراموش کنم ؟ هیچ وقت نمیتونم همونجوری که هیچ وقت لذت تکون خوردناتو وقتی تو دلم بودی، فراموش نکردم و هنوز که هنوزه خوا...
25 آبان 1392

اَگودی!

عنوان این پست کلمه ای هست که این روزا خیلی به کار میبری و من با هر بار گفتنش دلم ضعف میره! این کلمه کلی معنی داره . قشنگترین معنی که برای من داره: وقتی شبا خیلی شیر میخوری و اذیتم میکنی غر که میزنم با صدای آروم و ناز میگی مامان! میگم بله. میگی اگوووووودی! گودو گودو... یعنی مامان آروم باش وبهم شیر بده... وای نمیدونیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی چه حالی میشم. محکم میچسبونمت به خودم و بوست میکنم و میگم باشه مامان جون. پسر گلم الان حدود سه هفته میشه شیر روزتو قطع کردم غیر از هفته اول که کمی نا آرومی میکردی بعد اون خیلی خوب کنار اومدی و الان هم شکر خدا خوب غذا میخوری. ماه آینده ایشاله شیر شبتو کم کم باید کم کنم. تا دو سالگی کامل...
20 مهر 1392

دندون 15 و 16

دو تا دندون نیش پایین هم اومدن بیرون! فدای خنده های شیرینت... دوستت دارم مامان جون
31 شهريور 1392