عشق بین من و تو
آخی.... عشقم من و به کجا بردی...
یاد آوریش هم برام شیرینه و هم تلخ ولی با این وجود وقتی یاد لحظه هایی که با ترس و لرز با هم داشتیم میفتم، تک تک سلولهای بدنم میخندن...
چه روز قشنگی بود وقتی بهم گفتی چقدر دوستم داری و چقدر خوشحالم و هر روز هزاران بار خدارو شکر میکنم که شهامت به خرج دادم و با تو همراه شدم
نمیخوام از لحظه های تلخ اضطراب و ناراحتی هایی که کشیدیم بگم فقط میخوام از لحظه های قشنگ و ناب عشقمون بگم
روزی که تو هوای گرد و غبار آلود اهواز رفتیم که با هم صحبت کنیم و مژه هامون از شدت خاک سفید شده بود
قدم زدنای زیر بارون لب کارون.......... وای که دلم پر کشید....
محبتای تو... دلگرمیهای تو... عشق پاکی که نثارم کردی.... همه و همه باعث شد که با تمام وجود قبولت کنم و چقدررررررر به خودم میبالم که با توام...
چند بار به خاطر خانواده ها با هم خداحافظی کردیم و هر بار دلتنگ تر به هم برگشتیم و فهمیدیم که من و تو دیگه نمیتونیم بدون هم نفس بکشیم
هنوز هم تمام وجودم استرس میشه وقتی فکر میکنم که چجوری اون دوران و طی کردیم ولی چه استرس آرومی ...
روزی که خطبه عقد بین من و تو خونده شد و یادته؟ ....... شب قبلش تنها شبی بود که بعد دو سال بدون گریه بی صدا خوابیدم
چه لحظه ای بود... و قشنگ تر از اون وقتی که دست هم و گرفتیم و اومدیم سبزوار... تو خونه نقلی مجردی من! وای خدا ... یادته چقدر اشک ریختیم و خدارو شکر کردیم؟ من هنوزم که هنوزه خدارو شکر میکنم و خوشحالم که فرشته مهربونی مثل تو و بهم داد...
تنها آرزوی من بودن کنار تویه! تا همیشه... تا بعد از ابد...
پسری مامان ، خوش به حالتتتتتتتتت... تو عشق کوچولوی مایی... کاش که همه نی نی ها حاصل عشق قشنگ مامان و باباها باشن...
خیلی دوستتون دارم و عاشقتونمممممممممم همیشه...