آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

نیمی از من ، نیمی از تو

آشنایی من و مامانی

1390/9/17 23:19
نویسنده : غزال
973 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسری بابا

بعضی از دوستات خواستن بدونن که مامان و بابا چطوری باهم آشنا شدن، خوب اگه بخوام همش رو تعریف کنم که نمیشه ولی خلاصه می نویسم که ماجرای ما چی بود!

پسر خوبم، بابایی توی دانشگاه اهواز رشته دامپزشکی قبول شد و از اون سر ایران پا شد رفت اهواز. اهواز گرم، انگار آتیش از آسمون می بارید!

از اولین باری که وارد کلاس درس شدم، با وجود اینکه کلاس پر از آدم بود، فقط یک صحنه برای همیشه توی ذهنم حک شده... عزیزم، اون صحنه، تصویر مامان خوشگلته توی زمینه محوی از شلوغی کلاس چشمک این لحظه، قشنگترین و ماندگارترین لحظه زندگی و یک تصویر جاویدان توی ذهن منه.

روزها می گذشت و به مرور همه بچه های ورودی 79 دامپزشکی اهواز با هم صمیمی تر می شدیم. دوران خوبی بود ... فقط یه مشکلی وجود داشت. بابایی ترکمن بود و مامانی فارس! پسرم، باید بدونی که ازدواج بین این دوتا قومیت خیلی سخته و بعضی اوقات نشدنی ناراحت

به همین خاطر بود که من تا مدت ها نمی تونستم به خودم جرأت بدم و علاقه خودمو به مامانی بهش بگم. با گذشت زمان، ما خیلی به هم نزدیک شده بودیم و بالاخره یک روز بابایی دل به دریا زد و تصمیم خودشو گرفت ...

 

روز قبلش به مامانی گفتم که کارش دارم و فردا می خوام یه چیزی بهش بگم. عجب روزی بود، اضطراب... استرس... تپش قلب و عشق نیشخند بالاخره گفتم ... از مامانی خواستگاری کرم نیشخند

به هرحال مامانی هم بعد از یکم ناز لبخندجواب مثبت داد و ...

پسری بابا، مشکلات ما تازه شروع شده بود. من توی خونه خودمون برای راضی کردن خونواده و مامانی هم توی نیشابور همین طور ... دوست ندارم زیاد در این مورد بنویسم. بالاخره بعد از حدود 2 سال تلاش مامانی و من تونستیم خونواده ها رو راضی کنیم و زندگی رویایی ما شروع شد نیشخند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان ملیسا
17 آذر 90 16:11
امیدوارم همیشه عاشقانه ÷یش هم زندگی کنید من و شوهرم هم هفت سال انتظار واسه رسیدن به هم داشتیم تا اینکه بالاخره الان بد گذشت ده سال از اون روزهای خوب یه دختر سه ماهه داریم به ما سر بزنید


ممنونم عزیزم. من مامان ارتین هستمو من همیشه میام و وبلاگ عروسک کوچولوت و میخونم و کلی دلم ضعف میره خصوصا برای عکسای نازش.
دعا کن آرتین ما هم به سلامتی به دنیا بیاد. کلی بوس واسه ملیسای خوشبخت :-*******
مامان نگار
17 آذر 90 23:44
امیدوارم از در کنار هم بودن لذت ببرید خوش به حال آرتین کوچولو که مامان و باباش اینطور عاشقانه همدیگرو دوست دارن خوش حال میشیم به ما هم سر بزنید
زینب مامان امیر عباس
15 مهر 91 22:45
انشالله در کنار هم با حضور پسرتون یه عاشقانه زیبا رو داشتخ باشین ... همیشه بخندین ... انشالله خدا همه زیبایی های دنیارو براتون رقم بزنه و غم هیچ جایی تو زندگیتون نداشته باشه