مادر بودن!
امروز از صبح تا شب تمام روز بیدار بودی و اصلا نخوابیدی و برای همین دیگه از عصر به این ور غرغر میکردی! منم خسته شدم و دادمت به بابا و رفتم پایین تا کمی با خودم خلوت کنم و استراحت کنم! رفتم سراغ عکسا و خاطرات! فیلم اولین حمومتو نگاه کردم ... بعد6 ماه... خدای من! چقدر کوچولو بودی مامان! چقدر نحیف و ناز بودی...! چقدر من درمونده بودم و عاشق! باورم نمیشد اینقدر زود گذشت و تو الان اینقدر تغییر کردی! تمام وجودم به طرفت پر کشید! همه پله ها و دو تا یکی کردم که بهت برسم و اشکام همینطوری میریخت! در و باز کردم و به آغوش کشیدمت و بو کردمت! چقدر آرامش بخشی گل من...
روز به روز عزیزتر میشی... شدی تماااااااااااااااام زندگیم! نفس کشیدن بدون تو نمیشه پسرم... از وقتی مادر شدم خیلی خیلی احساساتی شدم! یعنی همه مادرا همینطورن... مادر بودن عجیب حسیه...
پ.ن: دیشب اینترنتم قطع شد و امروز صبح اومدم مطالبو کپی کردم! بنابراین اینا مال دیشبه