قند عسللممممم
قربون این احساساتت بشم من! روز به روز مهربونت و با احساس تر میشی! عاشق لوس بازیاتم! هر از چند گاهی دستاتو به طرفم باز میکنی و وقتی بغلت میکنم صورتتو مدام به صورتم میمالی و با هم عشق میکنیم! الهی مادر به فدات بشه که چقدددددددددددددددددددر کنار توبودن لذت بخشه! انگار همه دنیا فقط مال منه!
خیلی پسر خوبی شدی! اذیتم نمیکنی! بازی میکنی! روروک سوار قهاری شدی! دیگه مدام داری خرابکاری میکنی و بابا اسم روروکتو گذاشته تانک! آخه وقتی سوارشی همه چیو درو میکنی!
همچنان خوش غذا نیستی و شیر مامان و به همه چی ترجیح میدی! سرلاک خیلی دوست داری! آخه مگه دست پخت من بده؟!!!!!!!!
شبا هم که ساعت کوکی هستی و هر یک ساعت برای شیر بیداری و من دیگه صبح خسته از خواب پا میشم ولی همه اینا فدای سر تو گل نازنینم
شبا هم که از ساعت یک ربع به ده خوابت میگیره! بغل هم دراز میکشیم و تو یک قورت شیر میخوری و بازی میکنی
جیغ میکشی! خودتو به بغلم میچسبونی ... پشتتو بهم میکنی دوباره یک قلپ شیر میخوری! نگام میکنی! لبخند میزنی و خودتو موش میکنی! دوباره یک جیغ بلند میکشی و میخندی!
دددددددد میکنی و عروسکتو برمیداری و پشتتو به من میکنی و باهاش بازی میکنی و گاز گازش میکنی و دوباره سرتو میچرخونی ببینی من هستم !!!!!!!!!!!! بعد که من و میبینی دوباره میخندی و تو این مدت 180 درجه تو تشکت میچرخی و منم همراهت میچرخم! این کارا همینجوری تکرار میشه و تو کم کم چشماتو میمالی ولی مقاومت میکنی و بازی میکنی! تا دیگه کم کم شروع به آوازهای قبل خواب میکنی! من عاشق این آوازهای تو ام مامان جون! از هر صدایی تو دنیا قشنگتره!
بالاخره برمیگردی و ملتمسانه نگام میکنی و که یعنی خوابت میاد و بغلت کنم! منم بغلت میکنم و راهت میبرم لالایی میخونم و تو هم سرتو میچسبونی به شونه ام و کم کم سنگین میشی و میفهمم خوابیدی...
خدایا.............. چقدر این روزا احساس خوشبختی میکنم من
خدایا شکرت
خدایا همیشه همراهمون باش..