خوشبخت ترینم..........
امشب بعد خستگی روزانه بغلت کردم و داشتم بهت شیر میدادم که یهو صورتتو به طرفم کردی و دستتو دراز کردی و گذاشتی رو گونه ام... بعد با لبخند شروع کردی به صحبت کردن اونم با یک آهنگی که وصف ناپذیره... چشمام خیس خیس و لبام لرزان شد...
چشمامو بستم و احساس کردم تو بهشتم...تا مدتی گریه ام تمومی نداشت
این قشنگ ترین لحظه زندگیم بود... قشنگترین...
امشب با تمام وجود احساس کردم خوشبخت ترینم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی