82 روزگی
عسل مامان سلام.
الهی من قربونت بشم که این روزا لحظه به لحظه شیرین تر میشی. الانم رو پان خوابیدی و قبل خواب مدام چشماتو باز میکردی و بهم میخندیدی و دوباره میخوابیدی. دیروز و امروز رفتیم خونه مامانی و باباییت. خیلی خوش گذشت و تو همش تو بغل خاله هات و مامانی و بابایی بودی و حسابی کیف کردی و من و بابا هم استراحت کردیم.
پسر گلم چقدر این روزها داره زود میگذره. یعنی 82 روز گذشت؟!!!! کاش قدر این روزا و بدونم و اینقدر به استراحت و خواب فکر نکنم :-)
گل مامان این روزا خیلی آواز میخونی و گاهی با صدا میخندی. جغجغه تو میدم تو دستت و تو هم کمی باهاش بازی میکنی و باید مواظب باشم نزنی تو سرت!
وااااااااااااای مامانی نمیدونی وقتی داری شیر میخوری ما بینش همش بهم نگاه میکنی و آواز میخونی و باهام حرف میزنی و منم یعنی اینقددددددددددددددر ذوق میکنم که نگو! خدایا شکرت هزار مرتبه شکرت ! دیگه خوشبختیم کامله کامل شده.
اینجا هم داری شیر میخوری و گاهی با من حرف میزنی. بخورمت عشقممممممممممم
خلاصه که همه کارات حتی غر زدنات هم شیرینه. گلم من و ببخش که صبحها که زود از خواب بلند میشی و دلت کلی بازی میخواد و کلی میخندی من اینقدر غرغرو و خوابالو هستم! خودم همش به خاطر این مسئله ناراحتم ولی خب مامانی تنبله دیگه!!!!!!!!! امیدوارم کم کم خوابم با ت هماهنگ بشه عشقم
خیلی خیلی دوستت دارم کلوچه خوشمزه مامان