19 روزگی پسر نازنینم
بعد مدتها وقت پیدا کردم بیام و برات بنویسم پسر گلم
این روزا همه لحظه های من و بابایی شده تو ! کوچولوی قشنگم شاید باورت نشه ولی من و بابایی نتونستیم تو این مدت حتی یک کلمه در مورد خودمون با هم صحبت کنیم . موضوع همه صحبتها شده تو ...
هیچ وقت فکر نمیکردم بچه داری اینقدر سخت باشه ولی خب خیلی شیرینه. الان 19 روزه که نتونستم خواب عمیق بکنم و تا میام بخوابم عشق کوچولوم نق میزنه و صدام میکنه.
بابایی هم که دورت میگرده و همش با عشق داره ازت نگهداری میکنه تو هم عجیب تو بغلش ارومی. انگاری که خیلی دوسش داری.
گل خوشبوی مامان میدونی که خیلی خیلی برامون عزیزی پس خوب رشد کن و بزرگ شو
الان بابایی رفته سر کار و من واسه اولین بار تنهام البته با تو کوچولوی شیرینم. همش استرس دارم و میترسم نتونم از عهده تو بر بیام. آخه خیلی ضعف دارم و هنوز که هنوزه دستام حس نداره برای همین همش میترسم خدای نکرده از دستم بیفتی خصوصا الان که تنهام
ولی میدونم خدای مهربونم مثل همیشه حواسش به من هست و کمکم میکنه. همینطور که فرشته به این زیبایی و بهم هدیه داده توانایی نگهداریش و هم بهم داده.
خدایا خیلی دوستت دارم و ازت میخوام کمکم کنی تا بتونم گلم و خوب بزرگ کنم
رحیم جونم خیلی ممنونم که این 19 روز پا به پای من بودی و لحظه ای چشم هم نذاشتی و نذاشتی احساس ترس و تنهایی کنم.
خیلی دوستتون دارم و به خودم میبالم که همسر و پسر به این خوبی دارم.
اینم عکس 19 روزگی پسر گلم تو خواب ناز