پسر احساساتی من
پسرم اخه تو چه میکنی با دل من ! هان؟
تو ماشین طبق عادت همیشگی که بابات دست منو میبوسه ! دو تا دست کوچولو میاد سمتم و دستامو میگیره و تند تند بهشون بوسه میزنه! دستای نرم و لطیف و کوچولوی تو... اخه نمیگی قلبم می ایسته از این همه عشق!
در هر حالتی کوچکترین اخمی یا ناراحتی به صورتم بیاد آغوش کوچولوتو به روم باز میکنی و میگی بوس! و بعد نگام میکنی میگی خوب؟ مطمءن که شدی میری و ادامه بازیتو میکنی و من میمونم و یک دنیا عشق
شبها قبل خواب من کتاب میخونم و تو گوش میکنی... دستمو میگیری،،، با تمام وجود نوازشم میکنی،،، گوش میکنی،،، موهامو نوازش میکنی،،، گوش میکنی،،، دستاتو حلقه میکنی دور گردنم و میبوسیم ! بوس صدادار به قول خودت! و باز گوش میکنی و گوش میکنی و نوازش میکنی و میخوابی،،، و من تا دقایقی بعد با دستای حلقه شده تو به گردنم تو اسمانها پرواز میکنم،،، مست میشم... عشق میکنم.... جسمم ، روحم و تمام وجودم تازه میشه و بارها و بارها با خودم تکرار میکنم که خدایا شکرت شکرت که آرتینو دارم شکرت...
دلم ضعف میره وقتی به اینده فکر میکنم ! به اینکه یک روزی تو و نیمه گمشده تو ببینم که دارین به هم عشق میورزین... از تصورش دلم ضعف میره
خدایا میدونم که صدامو میشنوی... شکر