شروع هفته 28
عشق کوچولوی مامان سلام
یک هفته هم گذشت و چقدر خوب گذشت...
قربون تکونای محکمت بشم که دیگه جدیدا میتونم کله کوچولو و پاهای نازتو احساس کنم.
بابایی هم که دیگه هر وقت دستشو میذاره رو دلم قشنگ احساست میکنه و هر دفعه مثل اولین بار ذوق میکنه.
نازپسر مامان این هفته مثل یک مرد مراقب مامان بودی و به من کمک کردی که بتونم مثبت فکر کنم و نگرانی های الکی به خودم راه ندم. مرسی مرد کوچیک خونه ما...
دیگه مطمئنم تو مثل بابایی یک فرشته مهربونی و من از اینکه دو تکیه گاه محکم تو زندگیم دارم خیلی خوشحالم.
آخ که دلم لک زده برای دیدنت ولی قراره تا پایان 30 هفتگی صبر کنم و اون موقع برم ببینمت و از وزنت مطمئن بشم. آخه من تا الان خیلی کم وزن اضافه کردم و دکترم هر دفعه این و بهم میگه ولی نمیدونم چیکار کنم خب!!!! اینم شده برای من یک معضل!!!! هیچ وقت فکر نمیکردم برای چاق شدن دعا کنم :-)
راستی یییییییییییی عزیزکم بابایی دیروز مثل همیشه مامان و سورپرایز کرد!!! من عاشق این سورپرایز کردنای بدون مناسبتشم! خیلی خوشحال شدم چون این دفعه دسته گل و به دوتاییمون تقدیم کرد منم زودی ازش عکس گرفتم تا بعدها تو هم ببینی و از بابا تشکر کنی
اینم نوشته تو کارت!!!!! ( البته من همه کارتای بابایی و نگه داشتم و این و هم نگه میدارم ومیدونم یک روزی از نگاه کردن بهشون سیر نمیشی!)
عزیز دلم ، بندانگشتی مامان این هفته و هم به مامان کمک کن که به خوبی بگذره
همیشه یادت باشه که من و بابا خیلی خیلی دوستت داریم و عاشقتیم! فدای دست و پاهای کوچولوت...
ماچ آبدار برای پسر خودم