آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

نیمی از من ، نیمی از تو

فرشته های اسفند!

سلام عزیزترینم... آخ که اینروزا چقدر شیطون و خوردنی شدی! میمیرم برات وقتی کلماتی که میگمو تکرار میکنی! خیلی فهمیده شدی و هر چی بگم کامل میفهمی! گاهی تعجب میکنم که مثلا از کجا فهمیدی شارژر تلفن کجاست که همش میری گوشیو میذاری تو شارژ! وقتی دنبال چیزی میگردم به تو که میگم! نمیدونم چجوری یک هو پیداش میکنی.و من اون لحظه میخوام فقط بخوووووووووووووورمت بهت میگم عشق مامان............. تو میگی دَ....دِ! یعنی بله! عزیز مامان: بله! جیگر مامان ...... بله! خلاصه که هر چی میپرسم میگی بله! و من هی دلم ضعف میره و ضعف میره گاهی هم میای تو بغلم دراز میکشی و منم هر کلمه ای میگم تو تکرار میکنی! عاشق دوچرخه گفتنتم! گیلاس و گوجه رو هم خیلی خوشگل میگی! جوج...
9 تير 1392

عشق جاوید

آرتین گلم این لحظه مامان جونت چنان غافلگیرم کرد که نگو.... من چند روز بود که داشتم فکر می کردم چجوری برای سالگرد ازدواج مامانت رو غافلگیر کنم و بتونم خوشحالش کنم ولی شرایط جور نمیشد... ولی الان فهمیدم که شرایط رو بهونه کرده بودم. مامان جونیت نشونم داد که میشه توی هر شرایطی بهترین رو تقدیم کرد به عشقت... احساسی که الان دارم اصلاً قابل وصف نیست. همه وجودم پر شده از خنده از شادی عجیبی که تا حالا تجربه نکرده بودم. غزال گلم ... همسر نازنینم امسال برای من بهترین سالگرد ازدواج رو خاطره کردی ثبت کردی حک کردی برای ابد و بعد از ابد ... همراه همیشگی من، دوست دارم همه بدونن که تو بهترینی برای من ... بودن و نفس کشیدن و عاشقانه زیستن من به وجود ...
19 خرداد 1392

مسافرت شمال و رویش 11 و 12 امین دندون!

این چندمین باریه که میریم شمال و هر دفعه از دفعه قبل بیشتر خوش میگذره! چون تو بزرگتر میشی و بیشتر کیف میکنی و از مسافرت لذت میبری خداروشکر میکنم که پسر خیلی خوش سفری هستی و اصلا اصلا تو ماشین اذیت نمیکنی... یک هفته ای تعطیل کردیم و رفتیم خونه مامان و بابا بزرگت و به تو خیلی خوش گذشت و صد البته به اونا! چون واقعا دلتنگت بودن. عاشق بابابزرگ و عموت شده بودی و همش پیششون بودی و اینقدر خوشگل صداشون میکردی که دل میبردی. عمه جون هم وسط هفته به ما ملحق شد و حسابی خوش گذشت. خونه مامان بزرگ و بابابزرگ حیاط بزرگی داره پر از درخت و تو همش فکر میکردی اومدیم پارک و خیلی خوشحال بدی. تا تونستیم جنگل و پارک رفتیم و یک روز هم رفتیم ساحل آشورا ده! و حس...
16 خرداد 1392

آرتین جوجوی خوردنیه خونه ی ما!

دندون دهم هم به سلامتی در اومد! اسیای پایین سمت چپ. خداروشکر   خوابِ نیم روزی!  موتور سواری!  یعنی عاشق موتور سواری هستی! همچین گاز میدی بیا به تماشا! ولی وقتی خودت میخوای بشینی نمیدونم چرا چپه! میشینی.قربونت برم من عاشق آب بازی هستی!و هر روز حموم میکنی. جوجه اردک مامانی دیگه! اینم بعد حموم که از لباس پوشیدن فرار کردی! موهای جلوتو خودم کوتاه کردم! میخوام موهای خوشگلتو کمی بلند کنم واسه همین آرایشگاه تا اطلاع ثانوی تعطیل! ...
7 خرداد 1392

آرتین..........پنبه!

دوستان عزیز و مهربونی که کامنت میذارین البته از روی دلسوزی! که چرا من گربه دارم و برای آرتین خطر داره! باید بگم من و همسرم دامپزشک هستیم و از همه نظر مطمئن هستیم که پنبه برای آرتین خطرناک که نیست هیچ! بلکه در تربیتش مفید هم هست! ممنونم به خاطر نگرانیهاتون ولی ارتین از همه بیشتر برای من و پدرش عزیزه و اگر میدونستم ذره ای برای بچم خطر داره هیچ وقت نمیذاشتم با هم همبازی بشن! اگه وقت کنم لینک مقاله های علمی که از تاثیر و مزایای حیوان خونگی در رشد و تربیت بچه سخن گفته رو اینجا میذارم تا همه بخونین.   http://uplod.ir/repsjowlba2i/New_-_M4H05487.avi.htm http://uplod.ir/tq3dszyurhdh/New_-_VIDEO0008.avi.htm ...
4 خرداد 1392

روز پدر

برای تو می نویسم فرزندم  آری همان مرد است... پای دلم لرزید... نتوانستم راهی شوم...آنروز که برای اولین بار دستان مرا در دست گرفت.آری همان مرد است که با آمدنش نور را به قلب من آورد و پای دلم نشست با صبوری... نگاهش می کنم با شوق... راه می رود و گوش دلم به صدای پای اوست و بند دلم گیر نگاهی که وقتی می گذرد از کنارم مرا درخود محو می کند... هنوز دست و پایش را گم می کند دلم...می لرزد وقتی چشمهایش کنجکاوانه احساس مرا زیر و رو می کند هنوز هم و همیشه... آیا هرگز کسی می توانسته اینگونه عاشق باشد؟ او انتخاب من است... زندگی من است... و نفسی که در جسم من روح زندگی را می دمد با آغوشی که امنیت محض است بی دروغ!و دستانی که معجزه می کند با هر ن...
3 خرداد 1392

روزهای قشنگ بهاری

این روزهای ما بیشتر تو پارک میگذره! دیدن بازی  و خنده و هیجان تو خیلی لذت بخشه من و بابا هم با تو میریم به دنیای کودکی و چقدررررررررر لحظه های شادی هست. بعدالظهر ها هم فلاسک چایی رو برمیداریم و سه تایی میریم پارک و تو بازی میکنی و ما هم در ارامش ( البته کمی ارامش :-))) ) چایی میخوریم. چقدر حال و هوای این روزهارو دوس دارم. بیشتر از همیشه خدارو حس میکنم. پسر نازنینم! خندیدن تو، عجیب خستگی از تنم بیرون میبره! وروجک من در پارک! رقصیدن در پارک!!!!!!!!!!!! هر سر سبزی و درختی میبینی داد میزنی آک آک ( یعنی پارک) آرتین و دختر خاله خوشگلش! ( عاشق همدیگه هستین و حتی الان ...
27 ارديبهشت 1392

14 ماهگی تمام! رویش 8 امین دندان

گل پسرم شیرین عسل مامان دندون 8 مبارک! عجب دندون بزرگی هم هست! الهی بمیرم که معلومه کلی اذیت شدی! آخه نسبت به دندونای دیگه ات خیلی بزرگه!آسیاب پایین سمت راست. الهی مامان دورت بگرده که اینقدر بزرگ و آقا شدی! اصلا یک چیزی میگم یک چیزی میشنوی! غیر از غذا نخوردنت و آویزون بودنت به من! هیچ اذیتی نداری. روزا خودت سرگرم فوضولی هستی و در عین حال اصلا اهل خرابکاری نیستی! اگه هم ناگهانی اتفاقی بیفته سریع مارو خبر میکنی و گریه میکنی! عاشق پنبه هستی و همش دنبالشی و اونم تورو خیلی دوس داره و جدیدا بازیهاتون خیلی قشنگ شده اول این ماه درگیر اسباب کشی به خونه خودمون بودیم و خیلی سخت گذشت! یعنی فقط وقتی تو میخوابیدی میتونستیم جمع و جور کنیم واسه ...
18 ارديبهشت 1392

لووووزت مبااااالک مااااااااااااااممممماااااااااان گلم

سلام مامانی جون مهربونم بابا گفت فردا روز مامانی جونه، من هم ازش خواستم تا از طرف من برات بنویسه مامان خوب و نازنینم، می دونم که از وقتی اومدم پیشتون خیلی اذیتت کردم و نذاشتم شبا خوب بخوابی. همش باید پیش من می بودی و وقتی برای خودت نداشتی. شبایی که مریض بودم تا صبح بیدار بودی و از من مواظبت می کردی. خلاصه که خیلی برای من زحمت کشیدی. از همه قشنگ تر این وبلاگ دوست داشتنی رو برای من درست کردی تا برای همیشه خاطره هام رو داشته باشم. مامان خوبم مامان مهربون و صبورم خیلی خیلی خیلی دوستت دارم و عااااااااااشقتم بووووووووووووس من از بودن پیش تو خیلی لذت می برم. وقتی منو بغل میکنی همه چی آروم میشه. لووووزت مبااااالک ماااااااااااااامممم...
10 ارديبهشت 1392