آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 26 روز سن داره

نیمی از من ، نیمی از تو

الهی به امید تو ...

پسرم  نمیدونم  میتونم  یا نه... ولی امشب شب آخریه که شیره جونمو با تمام وجود بهت میدم... حلالت... این 1 سال و 8 ماه و 20 روز شیر خوردنت حلال.  ممنونم که با تو زیباترین حس دنیا رو تجربه کردم بغض  نمیذاره بنویسم... دلم از الان تنگ شده ... برای تمام لحظاتی ناب و قشنگی که  با هم داشتیم ، فقط من و تو ... برای تمام نگاهای معناداری که بینمون رد و بدل میشد... کاش امشب تموم نمیشد. خدایا کمکم کن... کمکم کن پسرکم  اذیت نشه الهی        به امید           تو
6 آذر 1392

20 ماهگی

20ماه هم تمام شد و تو الان 20 ماه   9 روز داری زمان داره تند تند میگذره و به دو سالگیت نزدیک میشیم و   من ... دلم میخواد زمان بایسته آرتینم ... گلم ...  نمیدونی این روزا  چه حالی دارم. دو ماهه تلخک از داروخونه گرفتم ولی جراءت نگاه کردن بهشو ندارم چه برسه به استفاده وقتی فکر میکنم نهاااااایت 3 ماهه دیگه باید شیر بخوری قلبم درد میگیره... آخه مامان جون  من چه کنم؟ من به نگاهای تو ... به آعوش کشیدن تو ... به صدای شیر خوردن   نفس کشیدن تو ... به آرامشی که بهم میدی عادت کردم . یعنی من میتونم فراموش کنم ؟ هیچ وقت نمیتونم همونجوری که هیچ وقت لذت تکون خوردناتو وقتی تو دلم بودی، فراموش نکردم و هنوز که هنوزه خوا...
25 آبان 1392

اَگودی!

عنوان این پست کلمه ای هست که این روزا خیلی به کار میبری و من با هر بار گفتنش دلم ضعف میره! این کلمه کلی معنی داره . قشنگترین معنی که برای من داره: وقتی شبا خیلی شیر میخوری و اذیتم میکنی غر که میزنم با صدای آروم و ناز میگی مامان! میگم بله. میگی اگوووووودی! گودو گودو... یعنی مامان آروم باش وبهم شیر بده... وای نمیدونیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی چه حالی میشم. محکم میچسبونمت به خودم و بوست میکنم و میگم باشه مامان جون. پسر گلم الان حدود سه هفته میشه شیر روزتو قطع کردم غیر از هفته اول که کمی نا آرومی میکردی بعد اون خیلی خوب کنار اومدی و الان هم شکر خدا خوب غذا میخوری. ماه آینده ایشاله شیر شبتو کم کم باید کم کنم. تا دو سالگی کامل...
20 مهر 1392

دندون 15 و 16

دو تا دندون نیش پایین هم اومدن بیرون! فدای خنده های شیرینت... دوستت دارم مامان جون
31 شهريور 1392

18 ماهگی

سلام  گل پسر من. 18 ماهگیت مبارک. چقدر زود گذشت مامان جون. چقدر بزرگ شدی. آقا شدی! دیگه با کلمات منظورتو بهمون میفهمونی! انگار همین دیروز بود واکسن دو ماهگیتو زدیم و اینقدر داد زدی و گریه کردی که نمیدونستیم باید چیکار کنیم ولی الان اینقدر بزرگ شدی که امروز که واکسنتو زدیم و درد داری سعی میکنی پاهاتو تکون ندی و اگه اشتباهی دستمون بخوره به پاهای کوچولو و نازت میگی اوخ و نه! الهی فدای پاهات بشم که درد داری ولی با این حال توپ بازی میکنی و نمیتونی دل بکنی. وقتی به دنیا اومدی بابابزرگ گفت باید فوتبالیست بشی الانم بیشتر از هر چیزی توپ بازی دوس داریو یک شوتای پر قدرتی میزنی که من و بابا تعجب میکنیم. دندونای نیش بالا هم ا...
16 شهريور 1392

تولد ... تولد ... تولد

پسر قشنگم امروز تولد مامان جونه ...   همسر نازنینم ، بهترینم ، عزیزترینم زندگی کنار تو برای من و آرتین یعنی عشق عشق عشق سالروز تولد مبارک غزال جونم مثل همیشه نمی دونستم چی بنویسم برای همین هم از حافظ کمک گرفتم، می دونم که خیلی دوستش داری :   به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود          که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنیست      به ناله دف و نی در خروش و ولوله بود مباحثی که در آن مجلس جنون می رفت            ورای مدرسه و قال و قیل مسئله بود دل ...
29 مرداد 1392

آرتین بلا

الان ساعت 12 و نیم نصفه شبه و من امشب همت کردم تورو زود خوابوندم! نمیدونم یک مدتیه دلت میخواد تا صبح بیدار باشی  و شیطونی کنی! دیشب که دیکه 5 صبح خوابیدی!!!!!!!!!!!!!!!!! ولی تصمیم دارم هر جور شده تا 12 بخوابونمت. این همه بیدار موندن برای خودت بده عشقم. در کل خیلی کم خوابی و تا مارو خواب نکنی نمیخوابی. جونم بگه که انگشت ظریف و نازت خوبه خوبه. واقعا خداروشکرکه به خیر گذشت. الان دیگه فقط مونده یک ناخن کوچولوی سیاه که قراره بیفته. امیدوارم دیگه اذیتی و دردی در کار نباشه. فندق مامان، اینروزا حسابی خوردنی شدی. خیلی فهمیده و در عین حال بلا شدی. دیگه حتی اجازه نمیدی ما برنامه مورد علاقه خودمون و تو تی وی نگاه کنیم! همش کنترل میاری میگی...
5 مرداد 1392

...

مامان جون چی بگم که امروز  مردم... با هر جیغ تو مردمممم هنوز دستام داره میلرزه و قلبم تند تند میزنه و نفسم تنگه! هنوزم خون خشک شده تو رو دستم هست و من با دیدنش همینجوری اشک میریزم مامان منو ببخش ... منو ببخش مواظبت نبودم... الهی بمیرم که انگشت ظریفت لای در موند... الهی بمیـــــــرم که از درد به خودت میپیچیدی و جیغ میزدی و اشک میریختی و من وبابا فقط شوکه شوده بودیم و دور خودمون میچرخیدیم مامان منو ببخش ... کاش میمردم و امروز نمیدیدم... کاش تمام انگشتای من لای در میموند و اون انگشت کوچولوی ناز تو اینجوری تیکه نمیشد و خون نمیومد اصلا یک لحظه اتفاق افتاد داشتم نگات میکردم مثل مرده ها نمیتونستم حرکت کنم ... وای وای وای ... مامان از ظ...
19 تير 1392

دوستت دارم

امشب بهت میگفتم : دوستت دارم تو هم با حرکات زبون و دهنت با همون آهنگ میگفتی دوستت دارم و من فقط میتونستم به سینه ام بکویم و قربون صدقه ات برم! تو هم ذوق میکردی! تکرار میکردی... من میگفتم... تو میگفتی............. وای وای وای چه لذت بخش بود.................................................................................................. 
11 تير 1392